عضو شوید
عضویت سریع
آمار مطالب
آمار کاربران
کاربران آنلاین
آمار بازدید
تبسم های کاغذی
لحظه های بی مفهوم
ثانیه های کپک زده
روزهایی که می آیند ،
می گذرند
بی آنکه نیشخندی ،
حتی از فردای تاریکم باشند .
بی آنکه بدانم برای چه می گذرند ؟؟؟؟
به کجا می روند ؟؟؟؟
در حصار سکوت مرگبار این اتاق ،
در دلی که خون دلمه بسته
در دلی که دیوارش ،
هزاران بار
زیر آوار خیانت فروریخته
و من از کهنگی این بغض دیرینه
به قلبم پناه آورده ام.
اکنون فهمیده ام دگر
عشق تو را
که جاده بن بستی بود ....
دریغا ،
افسوس و صد افسوس
من . . . .
در گریز ناگزیری
تابلوهای عبور ممنوع را رد کرده ام !!!
اکنون که به انتها رسیده ام
به باورهای جان گرفته ام
می خندم
و به تومی اندیشم . . . .
راستی
چگونه می توانی
درین مرداب پوسیده
نیلوفرانه زندگی کنی ؟
می دانستی
تو خود می دانستی
من درین مرداب
ذره ذره جان داده ام !
و تو تنها شاهد
برای این جان دادنی!
نمی دانی در چه حالیم ؟
به راستی
فروغ چگونه عاشق شد ؟
دوباره و دوباره
به روزگارم ، به روزگارت
روزگاری که می گفتم
هرچه می خواهد پیله کند
من روزی پروانه خواهم شد
اکنون ،
تنها به جا مانده
خاکستر بال هایم !
می دانستم می فروشی
عشق مرا به رهگذران ،
رهگذرانی که در پیشانی شان
لهیب خروس قندی دارند
و این نشان به
یکباره ناباورانه
فرمان خاکسپاری خاطره هایم را می دهد
و دیگر هیچ نمانده
حتی . . .
کورسوی امیدی
برای بازگشتم
که دوباره و دوباره
محبت قتل عام می شود
و هوس جانی تازه ....
مطالب مرتبط با این پست :
کد را وارد نمایید:
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان عمومي و ورزشي و علمي و آدرس msahand.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
RSS